مکتب ادبی، معادل اصطلاح انگلیسی( Literary school ) و به معنای مجموعهٔ سنت ها، هنجار ها، اندیشه ها، نظریه ها و ویژگیهایی است که به دلیلهای اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی در دورهای خاص در ادبیات یک یا چند کشور نمود پیدا میکند. این مجموعه معمولاً در آثار گروهی از صاحبان قلم رخ میدهد و باعث تمایز آنها در سبک از شاعران و نویسندگان دیگر میشوند. منتقدان، پژوهشگران، نویسندگان و شاعران برجسته و ماهر چنین مجموعهای را مییابند و در قالب مشخصههای هر مکتب ارائه میدهند. هر مکتب با پیروانی که برای خود مییابد دورهای ویژه – کوتاه یا بلند – را میپیماید و سپس بازمیایستد. معمولاً پایهگذاران هر مکتب خودشان نیز از مشخصههای آثارشان آگاه نیستند و دیگران شیوههای هنری آنان را مشخص و معرفی میکنند. البته این اصل جنبهٔ همگانی ندارد زیرا مکتبهایی هم بودهاند که بنیانگذاران آنها دانسته و با تصمیمی آگاهانه بیانیهای دربارهٔ مکتب خود صادر میکردند پیش از آن که شیوهای تازه در نگارش آثار ادبی در پیش گیرند؛ مانند سوررآلیستها و دادائیستها.
باید توجه داشت که نباید مکتب را با سبک اشتباه گرفت، مکتب باید دارای ایده واندیشه نو، بکر و اصلی باشد، اندیشهای که صاحب نظر آن فقط بنیان گذار مکتب باشد، نه اینکه از مکاتب پیشین خود به گونه آشکار تقلید کند، یا اینکه مکانب پیشین را احیا کند. اما اندیشه در سبک میتواند پیرو اندیشه های گذشته باشد و از آنها تقلید کن یا آنها را احیا کند.
ویژگیهای هر مکتب ادبی، رفته رفته در آثار ادبی مربوط به آن مکتب نمود پیدا میکند. گفتنی است که هر مکتب ادبی شکل دگرگون یافته مکتب پیش از خود(ابداع) یا واکنش و طغیانی در برابر آن است(بدعت)؛ از همین رو، میتوان گفت که هیچ مکتبی بدون مقدمه پیدا نمیشود و ردّی از ویژگیهای بیشتر مکتبهای ادبی را در آثار ادبی پیش از آن میتوان یافت. مهمترین عامل پیدایش هر مکتب ادبی، نوع نگرشی است که ادیبان هر دوره به زندگی و دنیای پیرامون خویش دارد. در نتیجهٔ همین نگرش است که بیان هنری، شکلهای گوناگونی مییابد و تغییراتی در بکارگیری زبان و شیوهٔ کاربرد واژگان پیش میآید.
خلاصه اینکه شرایط و اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی در ایجاد یا تغییر مکتبهای ادبی تأثیر غیرقابل انکاری دارند. مکتبهایی کاملاً متفاوت و تقریباً همزمان با هم سر برآوردند و در کنار یکدیگر شکفتند؛ مانند سمبولیسم(نمادگرایی) و رآلیسم(واقع گرایی). به همین دلیل است که گاه هم نسبت دادن کامل یک شاعر یا نویسنده به مکتبی خاص، دشوار و تا حدی نشدنی است.
شاعران و نویسندگانی بوده و هستند که در دورهٔ فعالیتهای ادبی خویش، گرایشهای گوناگون به مکتبهای مختلف داشتهاند، مانند ولفگانگ گوته، نویسنده و شاعر آلمانی؛ (۱۷۹۴ – ۱۸۳۲ م) که او را میتوان هم در شمار رمانتیکها دانست هم در زمرهٔ کلاسیکها». (انوشه: ۱۳۷۶: ص ۱۲۶۵)
از اواخر سدهٔ نوزدهم میلادی اثرگذاری و اثر پذیریهای ادبی سرعت زیادی یافتهاست و علت این امر را میتوان در چند مورد جستجو کرد: توسعهٔ روابط فرهنگی – اجتماعی، گسترش شتابندهٔ افکار و اندیشههای اجتماعی – سیاسی و آشنایی روزافزون ملتها با زبان و ادبیات یکدیگر؛ که این امر باعث کوتاهی عمر مکتبهای ادبی و آمیختن آنها با یکدیگر شدهاست؛ اما رگههایی از اینگونه مکتبها را در مکتبهابی که سالها پس از آنها سر برآوردهاند، میتوان مشاهده کرد.
مکتب ادبی، مقولهای غربی است و در ادبیات فارسی جایگاهی به آن مفهومی که بیان شد، ندارد.[نیازمند منبع] آثار ادبی – به ویژه شعر فارسی– را بر پایهٔ شیوههایی که در دورههای گوناگون تاریخ ادبیات ایران بهوجود آمدهاند و به اصطلاح سبک نامیده میشوند تقسیمبندی میکنند؛ مانند سبک خراسانی، سبک عراقی و سبک هندی و سبک بازگشت و سبک وقوع.
درادبیات فارسی هیچگاه شکوفایی یا افول مکتبهای ادبی – به آن مفهومی که در ادبیات غرب پیشآمد – نبودهاست. گفتنی است که بخش عمدهٔ ادبیات نوین ایران برگرفته از ادبیات رآلیستی روسیه است؛ از همین رو بیشتر آثاری که نویسندگان پیشرو ایران پدیدآورند، جنبهٔ رآلیستی دارند؛ مانند «شوهر آهو خانم» نوشتهٔ علی محمد افغانی. این امر بدان معنا نیست که مکتبهای پیش از رآلیسم که در اروپا رواج داشتند پیشتر در ادبیات فارسی بودند؛ زیرا، همان گونه که اشاره شد ادبیات معاصر ایران عمدتاً جولانگاه رآلیسم روسی گردید، با این توضیح که رمانتیسمی که پیش از رآلیسم در روسیه وجود داشت مدتها پیش از ورود رئآلیسم به ایران در آثار فارسی رخ نمود.» (همان) از جملهٔ مکتبهای ادبی میتوان به کلاسیسم، رئالیسم، سوررئالیسم، ناتورالیسم، اکسپرسیونیسم، امپرسیونیسم، پارناس، باروک، اگزیستانسیالیسم(وجودگرایی) و پست مدرنیسم اشاره کرد.
انواع مکاتب ادبی
- رمانتیسم
-
رمانتیسم
رُمانتیسم (به فرانسوی: Romantisme) یا رمانتیسیسم یا رمانتیسیزم (به انگلیسی: Romanticism) عصری از تاریخ فرهنگ در غرب اروپا است، که بیشتر در آثار هنرهای تجسمی، ادبیات و موسیقی نمایان شد.
رمانتیسم جنبههای احساسی و ملموس را دوباره به هنر غرب وارد کرد. هنرمندان رمانتیک آزاد از چهارچوبهای تصویرگریهای سنتی، به تحقق بخشیدن ایدههای شخصی خود پرداختند.[۱]
رمانتیسیسم را همانطور که از نامش پیداست، باید نوعی واکنش احساسی در برابر خرد محوری بهشمار آورد. تمایلی به برجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش به سوی خیال و رؤیا، به سوی گذشتهٔ تاریخی و به سوی سرزمینهای ناشناخته. از دید انسان رمانتیک، جهان به دو دسته تقسیم میشود: یکی دستهٔ خردگرا (به قول نووالیس: جهان اعداد و اَشکال)، و دوم دستهٔ احساسات یا بهطور دقیقتر، والاترینها و زیباییها. میتوان شروع رمانتیسیسم را اینگونه بیان کرد. فلاسفه عصر روشنگری، عقل را محور و معیار شناخت جهان میدانستند (عقل گرایات). فلاسفه و دانشمندان دیگری همچون نیوتن جان لاک اعتقاد به تجربه داشتند. یعنی اصول شناخت جهان چیزی است که از طریق حواس وارد عقل میشد (تجربه گرایان). به مرور روشن شد که هر دو دیدگاه نمیتواند به شکل رضایت بخشی جهان و عالم پیرامون ما را توصیف کند. اینجا بود که گزینه سومی که شامل احساس بود وارد شد.
رمانتیسم در اصل، جنبشی هنری بود که در اواخر قرن هجدهم و نوزدهم در ادبیات و سپس هنرهای تجسمی، ابتدا در انگلستان و سپس آلمان، فرانسه و سراسر اروپا رشد کرد. رمانتیسم تا حدودی ضد جامعهٔ اشرافی و دوران روشنگری (بهطور بهتر، عقلانی) بود. گفته میشود که ایدئولوژی انقلاب فرانسه و نتیجههای آن این طرز فکر را تحت تأثیر خود قرار داد.
رمانتیسم را جنبشی ضد روشنگری میدانند. برلین، بهخصوص، علاقهمند به استفاده از چنین لفظی برای اشاره به این جنبش بود. درحالیکه روشنگری نهضتی فکری بهحساب میآمد که با علم و منطق و پیشرفتهای نظامهای عقلانی بشری در فهم علوم تجربی و انسانی گره خورده بود، متفکرین و هنرمندان رمانتیک، تأکید فرهنگی بر خرد را محدودکننده و سرکوبگر روح آدمی میدانستند و بر مؤلفههایی چون هنر، شور، هیجان، تخیل، مضامین معنوی، مناسک و نمادها تأکید میکردند. در میان اصحاب رمانتیک، امر خاص ارزشمندتر از امر عام بود و خاص بودن فرهنگهای بومی، تنوع و تکثر زبانهای بشری، هویتهای محلی و منحصربهفرد بودن آدمیان ستایش میشد.[۲]
محتویات
واژهشناسی
ابتدا صفت «رمانتیک» بود که کمکم در قرن هفدهم میلادی در بیشتر زبانهای اروپایی بر سر زبانها افتاد. این صفت که از کلمهٔ لاتینی رومانتیکوس (به لاتین: Romanticus) برگرفته شده بود به داستانهایی گفته میشد که به زبانهای عامیانهٔ اروپا (و نه به زبان لاتین) نوشته شده باشند، در شیوهٔ نوشتار نو باشند و از قوانین کلاسیک پیروی نکنند. در آن زمان که ادبیات [و هنر] بر پایهٔ عقلگرایی استوار بود اثر رمانتیک چیزی بود «عجیب و غریب، هوسباز و دروغپرداز». صد سال بعد، و ابتدا در انگلیسی و آلمانی، این واژه بار معنایی مثبت یافت و برای نشان دادن «زیبایی و دلانگیزی» یک اثر به کار رفت. کمی بعد در فرانسه به این مکتب نو که تازه داشت پا میگرفت نام رمانتیسم داده شد، برخی نیز به پیروی از استاندال از معادل ایتالیایی کلمه رمانتیسیسم استفاده کردند، اما هرگز توضیح بیشتری دربارهٔ آن ندادند. مادام دو استال اثری را رومانتیک میدانست که «به نحوی به داستانهای شهسواری وابسته باشد.» گوته آن را در برابر واژهٔ کلاسیک به کار میبرد. از منظر او رمانتیک هر چیزی بود که بیمار است و کلاسیک در برابر آن سالم است. در اروپای قرن هجدهم، رمانتیسم به گسترهای از آثار اشاره داشت که ویژگیهای گوناگونی داشتند اما در نهایت همه بیانگر حالت روحی خاص آن دوره بودند.[۳]
درباره
بحث اندیشه رمانتیک را بایستی در مقولاتی چون «قرارداد اجتماعی» و «نظریه انداموار دولت» جستجو کرد که اولی در آثار افرادی چون روسو، هابز و لاک و دومی در نظریات اندیشمندانی چون هگل مشهود است.
این مکتب زاییدهٔ تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سدهٔ نوزدهم میباشد. رمانتیکها به رؤیا و اندیشه خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیرطبیعی اهمیت میدادند و آنچه مینوشتند جلوههایی از جهان نا شناخته اندیشه و پندار بود.
خیال پردازان قرن ۱۹ توده را آنگونه که بودند تصور نمیکردند بلکه آنگونه که میخواستند باشد تجسم میساختند؛ بنابراین رمانتیسم در برابر واقعگرایی بود.
آنها برعکس کلاسیسیستها به خرد نمیپرداختند، بلکه به فرمان احساس و اندیشه گوش میدادند.
البته رمانتیکها کاوش عقلی را یکسره بیهوده نمیدانستند، بلکه معتقد بودند که عقل فقط نمایندهٔ جزئی از استعدادهای انسان است؛ بنابراین اغلب آنها برای درک تمامیت عالم به نگرشهای زیباییشناسی و شهودی روی میآوردند و اعتقادشان این بود که بینش عقلی از درک هستی ناتوان است.
ژان ژاک روسو از مهمترین متفکرین رمانتیک میگوید: «در نهایت، عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میکند».
هنرمند رمانتیک توده را دشمن میداند و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است به دامان خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی و سدههای میانه و روزگار کودکی و سرزمین آرزوها و تنهایی بازمیگردد.
رمانتیسم فریاد خشم و اعتراض ضد بندگی انسان، کشاکشهای سرمایهداری و برگرداندن به شهرهای کارگری و ضد صنعتگران سرمایهدار است.
بنیان رمانتیسم با ایدئالیسم (Idealism) نزدیکی دارد و هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زاییدهٔ اندیشه میداند و دگرگونیهای توده را (بر خلاف واقع گرایان) وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میداند.
رمانتیسیسم در موسیقی
ارنست هوفمان، بتهوون، شوپن، شوبرت، فلیکس مندلسون، روبرت شومان، فرانتس لیست، برامس، هکتور برلیوز، یوهان اشتراوس، آنتوان بروکنر، ریچارد واگنر و پیتر ایلیچ چایکوفسکی از برجستهترین موسیقیدانان و آهنگسازان رمانتیک محسوب میشوند.
ادبیات
فرانسه: ویکتور هوگو (بنیانگذار)، ژان ژاک روسو، شاتوبریان، لامارتین، استاندال، الکساندر دوما.
انگلستان: ویلیام وردزورث، لرد بایرون، ویلیام بلیک، ساموئل تیلور کالریج.
اسپانیا: سوریلیا.
نقاشی و مجسمهسازی
در زمینه هنرهای تجسمی، رمانتیسیسم با کنار نهادن خطوط خشک و مضمونهای باستانی کلاسیسیسم، حرکتی نو در طرح و رنگ بهوجود آورد. اوژن دولاکروا، کاسپار داوید فریدریش، تئودور ژریکو و گرو نمایندگان برجستهٔ این جنبش در نقاشی و داوید دانژه و باری در مجسمهسازی بودند.
فرانسیسکو گویا نابغه هنری عصر رمانتیسیسم در اسپانیا است. در آثار او نوعی حال و هوای شادیآور روکوکوی پسین را میبینیم. یکی از آثار او نقاشی کارلوس چهارم است که از نظر روانشناسی به طرزی شگفتیآور امروزی است. بزرگترین اثر اوپرده سوم ماه می است. این پرده اعدام گروهی مبارزانی را نشان میدهد که علیه نیروهای فرانسوی برخاسته بودند. او به شیوه مخصوص رومانتیکی این پرده را به تصویر درآورده تا حقیقتی شاعرانه را بیان کند. گویا تصویری را آفرید که به نمادی هولناک در دنیای جدید مبدل شدهاست.
تئودور ژریکو خالق اثر مشهور کلک مدوسا با وجود عمر کوتاهش یکی از پیشگامان حرکت رمانتیسیسم است. این تابلو که در اندازههایی بزرگتر از اندازمان نمایش اولیه توجه بسیاری را به خود جلب کرد و آثار آن را میتوان در کارهای دیگر نقاشان این سبک همچون اوژن دولاکروا و ویلیام ترنر دید. تلاش این تابلو در نشان دادن یک حقیقت ناخوشایند، واقعه برجستهای در سبک نوظهور رمانتیک در نقاشی فرانسه بود. تصویر اشخاص (مثلاً ساختار عضلانی دقیق شخصی که پرچمی را برای کشتی نجات تکان میدهد) کلاسیک هستند اما واقعی بودن حس ناامیدی در افراد و حالت احساسی کمپوزیسیون این اثر را از طبقه آثار کلاسیک خارج میکند.[۴]
اصول رمانتیسیسم
- اهمیت دادن به فردیت و احساس هنرمند.(شخصیت)
- در این مکتب احساس به خاطر احساس و عاطفه به خاطر عاطفه اهمیت دارد.(هیجان واحساسات)
- عدم تبعیت از قوانین ثابت و پیروی از امیال ذهنی.گریز و سیاحت)
- برتر شمردن عواطف انسانی و مسائل معنوی (رمانتی سیسم در نقاشی با عبارت برتری و غلبه احساس بر عقل توصیف میشود).
- استفاده از هنر به عنوان وسیلهای برای تحریک احساسات.
- نمایش فضاهای خیالانگیز و اسرارآمیز و حالت غیرعادی آشفته و گاه جنونآمیز انسانها.
- نمایش هیجان طوفان و طبیعتی سرکش شیوهای پر از حرکت و رنگ را میطلبد.
- آزادی؛ بدین معنی که هنرمند هر بخشی از زندگی را که خواست میتواند آزادانه به تصویر بکشد.
- رمانتیکها با نوعی حالت عارفانه به زندگی مینگرند (کشف و شهود).
- کوشش برای فرار از واقعیت. (که افراط رمانتیکها در این اصل باعث پیدایش جنبش واقعگرایی شد[۵])
تاریخچه رمانتیسم
رمانتیسم انگلیسی
در سدهٔ نوزدهم انسانگرایانی مانند شاعر و مقالهنویس انگلیسی متیو آرنولد (به انگلیسی: Matthew Arnold) (۱۸۲۲–۱۸۸۸) واژهٔ فرهنگ را برای ارجاع به آرمانهای پالایششده برای افراد بشر که به بهترین نحو در جهان اندیشیده و گفته شدهاست به کار برد. این مفهوم از فرهنگ با مفهوم آلمانی بیلدونگ (به آلمانی: Bildung) قابل مقایسهاست: «… فرهنگ جستجوی کمال مطلق از طریق ابزارهای فهم دربارهٔ همهٔ چیزهایی است که به انسان بستگی دارد؛ بهترین چیزی که در جهان اندیشیده و گفته شدهاست”.[۶]
در عمل، فرهنگ به یک آرمان ممتاز و نخبهگرایانه بازمیگشت و با فعالیتهایی مانند هنر، موسیقی کلاسیک و آشپزی اشرافی همراه بود.[۷] از آنجا که این اشکال فعالیتها با زندگی شهری عجین شده بود، فرهنگ با تمدن (City از ریشهٔ لاتین Civitas) بازشناسی میشد. منظر دیگر جنبش رومانتیک دربردارندهٔ علاقه به فولکلور یا موسیقی محلی بود که به بازشناسی فرهنگ غیر نخبگان انجامید. این تمایز اغلب به عنوان چیزی تلقی میشد که فرهنگ عالی را که عمدتاً به گروه اجتماعی حاکم مربوط است از فرهنگ پست جدا میکند. به عبارت دیگر، ایدهٔ فرهنگ که در اروپای سدهٔ هیجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم توسعه یافت نابرابریهایی را در جوامع اروپایی منعکس میکند.[۸]
ماتیو آرنولد فرهنگ را در مقابل آنارشی یا هرجومرج قرار میدهد. دیگر اروپاییان پیرو فیلسوفانی نظیر توماس هابز و ژان ژاک روسو فرهنگ را در مقابل وضعیت طبیعی قرار میدهند. هابز و روسو معتقدند که بومیان آمریکا که سرزمینشان به وسیله اروپاییان تسخیر شد، از سدههای ۱۶ به بعد در وضعیت طبیعی به سر میبردند؛ این تضاد در مقایسهٔ «متمدن» و «غیرمتمدن» مطرح شدهاست. براساس این اندیشه ما میتوانیم برخی کشورها و ملتها را نسبت به دیگران به عنوان متمدنتر و برخی از مردم را فرهنگیتر تلقی کنیم. این تقابل به نظریهٔ داروینیسم اجتماعی هربرت اسپنسر و نظریهٔ تحول فرهنگی لوییس هنری مورگان انجامید. همچنانکه برخی منتقدین بحث کردهاند که تمایز میان فرهنگهای عالی و پست ناشی از مجادله میان نخبگان و غیر نخبگان اروپایی است، برخی دیگر از آنان استدلال میکنند که تمایز میان متمدن و غیرمتمدن چیزی جز مجادله میان قدرتهای استعماری اروپایی و مستعمراتشان نیست. دیگر منتقدین سدهٔ نوزدهم پیرو ژان ژاک روسو این تمایز را میان فرهنگ عالی و پست پذیرفتهاند اما همچنین پالایش و پیچیدگی فرهنگ عالی را در نظر گرفتهاند. آنها این تغییرات را به عنوان توسعهٔ غیرطبیعی، ابهامآفرین و انحراف از وضعیت طبیعی مردم میدانند. این منتقدین موسیقی محلی (چنانچه توسط طبقهٔ کارگر ساخته شده باشد) را بیان راستین شکل طبیعی زندگی میشناسند، در حالی که موسیقی کلاسیک در مقایسه با طبیعت و زندگی خالص، سطحی و منحط به نظر میرسد. به همین سیاق، این دیدگاه، اغلب مردم متکی به فطرت را مردمی غیر اهلی تصویر میکند که به شکلی اصیل و غیر مصنوعی ساده و سالم زندگی میکنند و به وسیلهٔ سیستم سرمایهداری بهشدت طبقاتی غرب دچار انحطاط نشدهاند.
در سال ۱۸۷۰ ادوارد تایلور (۱۹۱۷–۱۸۳۲) این اندیشههای مبتنی بر فرهنگ عالی در برابر پست را برای طرح تئوری تحول مذهب به کار برد. براساس این تئوری، مذهب از شکل چندخدایی بهیکتاپرستی متحول میشود.[۹] او در ادامهٔ مطالعات خود فرهنگ را به عنوان مجموعهٔ گوناگونی از فعالیتهای مشخصکنندهٔ انواع اجتماعات انسانی بازتعریف کرد. این دیدگاه راه را برای درک مدرن از فرهنگ هموار کرد.
رومانتیسم آلمانی
فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت (۱۸۰۴–۱۷۲۴) تعریفی فردگرایانه را از «روشنگری»، شبیه به مفهوم بیلدونگ ارائه داد: «روشنگری خروج انسان از نابالغی خودانگیختهاست»[۱۰] او بحث کرد که این نابالغی از فقدان فهم و درک ما ناشی نمیشود، بلکه از نبود شوق اندیشیدن مستقل سرچشمه میگیرد. برخلاف این جبن فکری، کانت بر: شجاعت خردمند بودن (به آلمانی: Sapere aude) اصرار داشت. در واکنش به کانت، پژوهشگران آلمانی مانند یوهان گاتفرید هردر (۱۸۰۳–۱۷۴۴) معتقد بودند که آفرینشگری انسان که ضرورتاً پیشبینیناپذیر و در اشکالی فوقالعاده گوناگون رخ مینماید، همانند عقلانیت بشری حائز اهمیت است. افزون بر این، هِردر شکلی جمعی از بیلدونگ را پیشنهاد کرد: «برای هردر، بیلدونگ کلیت تجربیاتی بود که یک هویت منسجم و احساس سرنوشت مشترک را برای مردم به وجود میآورد».[۱۱]
در ۱۷۹۵ زبانشناس و فیلسوف بزرگ، ویلهلم فون هومبولت (۱۸۳۵–۱۷۶۷) همگان را به نوعی از انسانشناسی فراخواند که میتوانست علایق کانت و هردر را درهم آمیزد. در دوران رومانتیک پژوهشگران آلمانی بهویژه آنانی که با جنبشهای ناسیونالیستی سروکار داشتند — مانند مبارزه و ستیز ناسیونالیستها برای خلق «آلمان» ورای شاهنشینهای گوناگون و مبارزات ملیگرایان از طریق اقلیتهای قومی علیه امپراطوری اتریش – مجارستان — عقیدهای گستردهتر از فرهنگ را به عنوان «دیدگاهی جهانی» ترویج کردند. بر مبنای این مکتب فکری هر گروه قومی یک دیدگاه جهانی مشخص دارد که با دیدگاه جهانی دیگران قابلمقایسه نیست. با وجود شمولیت بیشتر نسبت به دیدگاههای پیشین، این رهیافت فرهنگی نیز همچنان اجازه میداد میان فرهنگهای «بدوی» و «متمدنانه» تمایز قایل شویم.
در ۱۸۶۰ آدولف باختین (به آلمانی: Adolf Bastian) (۱۹۰۵–۱۸۲۶) برای «یگانگی روحی بشریت» به استدلال میپرداخت. او ادعا میکرد که مقایسهای علمی از همهٔ جوامع انسانی آشکار خواهد کرد که دیدگاههای جهانی متمایز، دربردارندهٔ عناصر بنیادی یکسانی است. براساس نظر باختین، همهٔ جوامع انسانی در مجموعهای از «ایدههای اصلی» (به آلمانی: Elementargedanken) شریکند؛ فرهنگهای متفاوت یا «ایدههای قومی» (به آلمانی: Volkergedanken) انطباق محلی این ایدههای بنیادیاند.[۱۲] این دیدگاه راه را برای درک و فهم فرهنگ مدرن هموار کرد. فرانز بواس در این سنت پرورش یافت و هنگامی که آلمان را به سوی ایالات متحده ترک کرد آن را با خود به این کشور آورد.
رمانتیسم منفی
اصطلاح رمانتیسم منفی را «مورس پکام» در شرح بن مایههای ناهمگون و واگرای رمانتیسم وضع کرد و آن را در برابر رمانتیسم مثبت علم کرد. او در مقالهٔ «به سوی نظریهٔ رمانتیسم» (۱۹۵۱) نوشت: «… [رمانتیسم منفی] بیان گرایشها، نگرشها، احساسات، باورها و اندیشههای انسانی است که قوالب ثابت مکانیکی را ترک گفته اما از دیدگاه ذوات یکپارچهٔ متحرک و زنده به اتحاد دوبارهٔ اندیشه و هنر خود نرسیدهاست.» از این رو رمانتیک منفی گرا «دورهای از شک، یاس، انزوای اجتماعی و مذهبی و جدایی خرد از نیروی خلاق» را تجربه میکند و «هیچ نوعی از نظم و قاعده حتی از نوع شیطانیش» را درک نمیکند و این شک و یاس را در قهرمانان آثار خود منعکس میکند.
جستارهای وابسته
پانویس
- The knowledgebook: everything you need to know to get by in the 21st Century. 2009. Washington, D.C. : National Geographic.
- شرت: ۱۳۸۷، ص ۹–۸۸
- سیدحسینی، ۱۶۳ و ۱۶۴
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «The Raft of the Medusa». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۸ ژوئیه ۲۰۱۵.
- Williams (1983), p.90. Cited in Shuker, Roy (1994)
- Arnold, Matthew. 1869. Culture and Anarchy.
- Williams (1983), p.90. Cited in Shuker, Roy (1994). Understanding Popular Music, p.5. ISBN 0-415-10723-7. argues that contemporary definitions of culture fall into three possibilities or mixture of the following three: * “a general process of intellectual, spiritual, and aesthetic development” * “a particular way of life, whether of a people, period, or a group” * “the works and practices of intellectual and especially artistic activity”.
- Bakhtin 1981, p.4
- McClenon, p.۵۲۸–۵۲۹
- Immanuel Kant 1974 “Answering the Question: What is Enlightenment?” (German: “Beantwortung der Frage: Was ist Aufklärung?”)Berlinische Monatsschrift, December (Berlin Monthly)
- Michael Eldridge, “The German Bildung Tradition” UNC Charlotte بایگانیشده در ۲۳ ژانویه ۲۰۰۹ توسط Wayback Machine
-
- “Adolf Bastian”, Today in Science History; “Adolf Bastian”, Encyclopædia Britannica
منابع
- Meyer H. Abrams, 1971. The Mirror and the Lamp: Romantic Theory and the Critical Tradition (Oxford University press)
- Walter Friedlaender, 1952. David to Delacroix, (Originally published in German; reprinted ۱۹۸۰)
- Fritz Novotny, 1971. Painting and Sculpture in Europe, ۱۷۸۰–۱۸۸۰، (2nd edition; reissued ۱۹۸۰)
- Marcel Brion, 1966. Art of the Romantic Era: Romanticism, Classicism, Realism (Originally published in French)
- سیدحسینی، رضا (۱۳۷۱)، مکتبها ادبی ۱، چاپ دهم، اول، تهران: مؤسسه انتشارات نگاه، ص. ۱۶۳ و ۱۶۴
- رامون تریادو، خوان (۱۳۸۶). راهنمای هنر باروک. نشر ساقی.
- شِرَت، ایوُن (۱۳۸۷)، فلسفهٔ علوم اجتماعی قارهای: هرمنوتیک، تبارشناسی و نظریهٔ انتقادی از یونان باستان تا قرن بیست و یکم، ترجمهٔ هادی جلیلی، تهران، نشر نی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۸۵-۰۶۷-۰
- کتاب موسیقی کلاسیک و رمانتیک – تألیف:هوشنگ کامکار – نشر دانشگاه هنر
- آی کتاب[پیوند مرده]
- جعفری نژاد، کامبیز. رمانتیسم و شش شاعر رمانتیک. انتشارات حریر
- همنشین بهار: رمانتیسم قیامی علیه هنجارهای عصر روشنگری
- کلاسیسیسم
-
کلاسیسیسم
کلاسیسیسم (به انگلیسی: Classicism) جنبش هنری و فرهنگی ویژهٔ نیمهٔ دوم قرن هفدهم در اروپاست. این جنبش مبتنی بر آفرینش آثار هنری و ادبی با الهام از هنر باستان یونان و روم، و بازگشت به اصول و ارزشهای زیباییشناسی آنان است.
محتویات
تعاریف
این جنبش تعریف دقیقی ندارد و در دانشنامههای مختلف از آن تعاریف گوناگون ذکر شدهاست.[۱] بهطور کلی کلاسیسیسم عبارت است از عقیده طرفداران تقلید از نویسندگان و هنرمندان یونان باستان یا روم، و نویسندگان قرن هفدهم فرانسه است. این مکتب در مقابل باروک و رمانتیسم قرار میگیرد.[۲]
لغتشناسی و تاریخچه
کلمه کلاسیک صفتی است که ریشه آن واژه لاتینی کلاسیکوس (classicus) و به معنی درجه اول است. به تدریج این واژه برای سخن گفتن از نویسندگان درجه اول جامعه استفاده شد، یعنی کسانی که نوشتههای آنها در کلاسهای درس تدریس میشد.[۳] وقتی این کلمه را بهطور دقیق استعمال کنند و از آن اراده اصطلاح ادبی خاصی را نکرده باشند به معنی اثری است که به عنوان نمونه و مظهر کامل مورد قبول همگان باشد و وقتی نویسندگان کلاسیک یا هنر کلاسیک گفته میشود، مقصود نویسندگان یا هنری است که تمام ادوار آنها را پسندیده و نمونه شناختهاند.
بهطور کلی نیمهٔ دوم قرن شانزدهم، دورهای بود که در آن برای نخستین بار آیین ادبی جامعی برای خلق آثار ادبی به وجود آمد. این آیین و قواعد که دارای اصولی بودند که حتی تا پایان قرن هجدهم نیز ارزش و اعتبار خود را از دست نداد، در آغاز قرن هفدهم مایهٔ ایجاد مکتب کلاسیسیسم گردید.[نیازمند منبع]
صفت کلاسیک برای اولین بار در دورهٔ رنسانس برای تعیین نویسندگان درجه اول به کار برده شد، ولی در واقع این رمانتیکها بودند که با مشخص کردن حدود و ویژگیهای جنبش هنری-فرهنگیشان، معنای امروزی واژهٔ کلاسیک را به آن بخشیدند.[۴]
کلاسیسیسم با شروع رنسانس در ایتالیا ظهور کرد. پس از مدتی شهرهای مختلف ایتالیا به خصوص شهر فلورانس به مهدهایی برای گردهمآیی هنرمندانی اومانیست چون میکل آنژ، رافائل و برونِلِسکی به منظور تحقیق، جمعآوری و تقلید از آثار یونانیان و رومیان باستان گشت. این سبک به تدریج میان هنرمندان و نویسندگان متداول شد به طوری که در نیمهٔ دوم قرن هفدهم به یک جنبش بزرگ تبدیل شد که در فرانسه در دورهٔ سلطنت لویی چهاردهم و با پشتیبانی ریشولیو به اوج خود رسید و در مقابل جنبش باروک قرار گرفت.[۵]
ویژگیها
کلاسیسیسم را میتوان مکتب سنتگرایی در ادبیات و هنر به ویژه تقلید از نویسندگان یونان و روم باستان دانست. از دیدگاه کلاسیکها، هنر اصلی شاعر و نویسنده این است که اصول و قواعدی را که پیشینیان در آثار خود آوردهاند، بهطور کامل رعایت کند تا اثر او بتواند صفت زیبا به خود بگیرد.[نیازمند منبع]
کلاسیسیسم در درجهٔ اول به دنبال آفرینش ایدئال و کمال زیبایی و دلنوازی با الهام از هنر باستانیان است. در واقع کلاسیسیکها به دنبال ایجاد ایدئال تعادل، توازن، تقارن، همآهنگی و هارمونی، ظرافت و رعنایی، منطق، روشنی، واقعگرایی و نزاکت در آثار خود هستند. باید توجه داشت که کلاسیسیسم بر خلاف سبک همعصر خود، باروک و بعدها رمانتیسیسم که مبتنی بر احساسات و خیالات هستند، بر پایهٔ عقل و منطق استوار است. همچنین کلاسیسیسم به زنده کردن عادات و رسوم باستانیان و تطابق دادن آنها با عقاید مسیحی و قوانین کلیسا میپردازد.[۴][۵]
کلاسیکها، با دیدی وحدتگرا به دنبال نظم و سادگی هستند که در واقع به اثر لیاقت ادبی یا هنری میبخشند. کلاسیسیسم استقرار، ثبات، ژرفی و عمومیت را برتری میدهد و میکوشد حقایق عمومی را که منتظره هستند و باعث غافلگیری مردم نمیشوند بنماید؛ بنابراین به جلوهٔ ایدئال حقیقت و زیبایی میپردازد. همچنین به دنبال ایجاد وحدت و یکدستی در اثر است.
روشنی و گویایی آثار کلاسیک از ویژگیهای مهم آنهاست، به طوری که خطوط، سبک و ویژگیهای ظاهری اثر باید به گونهای باشند که به تنهایی توجه بیننده را به خود جلب نکنند و او بتواند به عمق اثر دست یابد؛ بنابراین دکور و آراستگی تنها وسیلهای برای دلانگیز و زیبا ساختن فضا است، و اهمیت عمق به مراتب بیشتر میباشد.[۶]
هنرمند کلاسیک معتقد است که همه چیز گفته شدهاست ولی هیچ چیز کاملاً درک نشدهاست، بنابراین، حقایق باید در هر دوره تکرار شوند؛ بنابراین کلاسیکها تقلید از هنرمندان پیشین یونان و روم را عار نمیدانند و آثار آنان را در خور تعمق و تفکر میدانند و معتقدند که این آثار چیزهای تازهای برای خوانندگان خود دارند.
ارسطو، فیلسوف یونانی در کتاب بوطیقا، هنر را تقلید از طبیعت میداند و معتقد است که تفاوت هنرها در نوع تقلید است. همچنین گتشد نقاد آلمانی میگوید: «طبیعت انسان و قدرت ذهن او همان است که دو هزار سال پیش بوده است، بنابراین راه التذاذ شعری هم باید همان باشد که باستانیان به درستی انتخاب کردهاند». [نیازمند منبع]
نقاشی و پیکرتراشی
نقاشان و مجسمهسازان کلاسیک ایتالیایی دورهٔ رنسانس و با الهام از سبک آنان، نقاشان و مجسمهسازان فرانسوی، با حمایت فرهنگستان فرانسه اغلب موضوعاتی باستانی انتخاب میکنند و به نمایش ارزشهایی چون شجاعت، قهرمانی، شرافت، خلوص و خوبی میپردازند. همچنین، بسیار از تئاتر الهام میگیرند. برای اولین بار نقاشان از پرسپکتیو استفاده میکنند و سعی میشود اثر ساده و به دور از جزئیات و معما باشد. اغلب از رنگهای زیاد و مرغوب استفاده میشود و خطوط اشیاء و اجسام و نیز مجسمهها معمولاً صاف و موازی هستند، و برخلاف سبک باروک منحنی در آن کمتر دیده میشود. از دیگر خصوصیات آثار کلاسیک هارمونی، نظم و منطق میتوان نامبرد.
از مهمترین نقاشان کلاسیک میتوان نیکولا پوسن (به فرانسوی: Nicolas Poussin) و شارل لوبرَن (به فرانسوی: Charles Le Brun) را نام برد. از مجسمهسازان معروف نیز که اغلب ایتالیایی بودند میتوان میکل آنژ و دوناتلو را نام برد. تندیس داوود میکل آنژ که به خوبی هارمونی حرکات را نمایش میدهد از معروفترین آثار دورهٔ کلاسیک است.
در اواسط قرن هجدهم و قرن نوزدهم، این سبک کمی تغییر کرد و به نئوکلاسیک معروف شد.[۷][۸]
ادبیات کلاسیک
این نوع ادبیات موافق عقل و استدلال و منطق که تخیل در آن همیشه محدود و مرتب است. همچنین معتدل و میانه رو است. این نوع ادبیات ساده، زیبا و روان است و دارای قهرمان غیرعادی نیست بلکه افراد برجسته و نماینده یک گروه در آن قرار دارد. کلاسیک و رمانتیک(رمانسیسم) با یکدیگر متعارض و مختلفند، ولی پیوند ناگسستنی دارند.
قانون وحدت سهگانه (وحدت موضوع، وحدت زمان و وحدت مکان) از اصول فراموش نشدنی متون کلاسیک است. درمتون کلاسیک خواننده معمولاً با روند تعادل اولیه- عدم تعادل- رخداد و سپس تعادل ثانویه روبه رو است. نظرگاه متون کلاسیک معمولاً دانای کل است و این نوع متون به مسائل و همه امور جنبهٔ قطعیت میبخشند. دانای کل خدای متن است و هرچه او میگوید واقعیت مطلق شمرده میشود. در متون کلاسیک با پایان بسته و خوش روبروییم و توجه به بیان حوادث و اتفاقات بیرونی بر بیان دغدغههای درونی و فردی ارجحیت دارد.[۹]اوج این آثار از یونان باستان آغاز شد و در قرن شانزدهم و هفدهم به اوج و شکوفایی رسید. در کشورهای انگلستان، فرانسه و آلمان در این قرن سخنور داشت.
اصول و قواعد
- تقلید و نمایش از طبیعت
- توجه و تقلید از قدیم
- اصل عقل
- آموزندگی و خوشایندی
- اعتدال و میانه روی
- نزاکت ادبی
- حقیقت نمایی
پدیدههای این مکتب
تئاتر
تئاتر کلاسیک در قرن هفدهم در فرانسه متحول شد و به اوج شکوفایی خود رسید. نمایشنامهنویسان فرانسوی با رجوع و الهام از قوانین یونانیان و رومیان به تعیین قوانین تئاتر کلاسیک پرداختند.
قوانین تئاتر کلاسیک
- قوانین وحدت کنشی باید رعایت شوند.
- قوانین مربوط به نزاکت باید رعایت شوند، به طوری بینندگان دچار شوک نشوند. بهطور مثال نمایش خشونت یا رابطهٔ فیزیکی در صحنه مجاز نیست، و درصورت لزوم باید در بین پردهها انجام گیرد. البته چند استثنای مشهور چون مرگ دون ژوآنِ مولیر، فدر، و اورست در آندروماکِ راسین نیز وجود دارد.
- نمایشنامه باید سازنده و آموزنده باشد.
- تأثیرات در این مکتب باید موافق با اصول عقلی باشد.
- قهرمانان و نشانهها باید دارای صفات نیکو باشند.[۱۲][۱۳]
- نمایشنامه باید در عین تقلید از پیشینیان تازگی داشته باشد و در بینندگان تأثیر کند.
البته اهمیت این قوانین در تراژدی بسیار بیشتر بود، به طوری که در صورت عدم رعایت این قوانین، به خصوص دو قانون اول صفت کلاسیک به اثر تعلق نمیگرفت. به این ترتیب، شکسپیر که این قوانین را دائماً زیر پا میگذاشت کلاسیک محسوب نمیشود،[نیازمند منبع] در حالی که مولیر اغلب یک نمایشنامهنویس کلاسیک شمرده میشود، هرچند کمدیهای او به شدت تحت تأثیر باروک قرار دارد.
از بزرگترین نمایشنامهنویسان کلاسیک میتوان ژان راسین و سپس پییر کورنی را نام برد. ویکتور هوگو از اولین نمایشنامهنویسان فرانسوی بود که این اصول را شکست.
تراژدی
موضوعات تراژدیهای کلاسیک افسانهای یا اسطورهای یا تاریخی و شخصیتهای آنها قهرمان هستند. این شخصیتها همگی انسانهای عالیمقام، همچون پادشاه و درباریان و نجبای بلندمرتبه هستند.
تراژدیهای کلاسیک دارای سبکی سنگین هستند و به نظم نوشته میشوند و وزن آنها ۱۲تایی میباشد.
با وجود این که اغلب تراژدیها به تلخی به پایان میرسند، ولی پایان غمگین از ویژگیهای اصلی تراژدی نیست و برخی از تراژدیها همچون سید کورنی پایانی خوش دارند. طبق قوانین ارسطو تراژدیها باید در بینندگان هراس و حس ترحم ایجاد کنند.
کمدی
از آنجا که در دورهٔ کلاسیک کمدی گونهای فرعی محسوب میشد، قوانین مشخصی برای آن تعیین نشد. مولیر برای بخشیدن حالتی نجیب و باوقار به کمدی اغلب قوانین تراژدی را بر روی نمایشنامههایش اعمال کرد و به همین علت کلاسیکترین کمدینویس این دوره محسوب میشود.
برخلاف تراژدی که کشمکشهای درونی شخصیتهای عالیمقام و نجبا را به تصویر میکشد، کمدی به توصیف ماجراهایی که در طبقات اجتماعی متوسط یا پایین (تاجران، بورژوازی، پیشخدمتان،…) رخ میدهد میپردازد و هدف اصلی آن نمایاندن نقصهای جامعه است. به این منظور کمدینویسان دورهٔ کلاسیک از سبکی عامیانه استفاده میکردند. کمدی براساس خنده و به منظور سرگرمی اجرا میشود و معمولاً با پایانی خوش همراه است. با این وجود استثناهایی چون دون ژوآن مولیر دارای پایانی تلخ هستند.
رمان
با وجود این که نوشتن رمان در قرن هفدهم رواج زیادی نداشت و اغلب رمانها توسط نویسندههایی ناشناس منتشر میشدند، نوآوریهای جدیدی در این زمینه دیده میشود. رمانهای کلاسیک، اغلب تحت تأثیر جریانهای پرسیوزیته نیز در این عصر تحولات زیادی میکند. از رمانهای کلاسیک معروف میتوان آثار مادام دو لافایت (به فرانسوی: Madame de La Fayette) بهویژه دوشیزهٔ کلِو (به فرانسوی: La Princesse de Clèves) را نام برد.[۱۴][۱۵]
موسیقی
کلاسیسیستها
آثار نویسندگان باستاننویس یونانی و آثار نویسندگان معروف قرن هفدهم فرانسه مانند ژان دو لافونتن، پاسکال، راسین و کرنی، آثار کلاسیک هستند.
منابع
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ کلاسیسیسم موجود است. - دمینمیک سکرتان (۱۳۷۵)، «گوشزد»، کلاسیسیزم، ترجمهٔ حسن افشار، تهران: نشر مرکز، ص. ۹، شابک ۹۶۴-۳۰۵-۲۳۵-۴
- دکتر محمد معین (۱۳۷۸)، «اعلام – ک»، فرهنگ معین، تهران: امیر کبیر، ص. ۱۵۸۶، شابک ۹۶۴-۰۰-۰۳۸۲-۴
- Dictionnaire historique de la langue française زیر نظر Alain Rey
- جنبشهای ادبی (فرانسوی)
- کلاسیسیسم (انگلیسی)
- Anthologie de textes littéraires du Moyen Age au XXe siècle، تحت نظارت Bernard Alluin
- «تاریخ هنر». بایگانیشده از اصلی در ۷ اکتبر ۲۰۰۸. دریافتشده در ۱۴ اکتبر ۲۰۰۸.
- نقاشی کلاسیک
- کلاسیسیسم، آغاز ادبیات نوشتۀ فرحناز علیزاده
- فن نگارش، محبوب، محمد جعفر، فرزام پور؛ تهران، اندیشه، چاپ پنجم، بیتا اسدی زاده، پرویز، و دیگران.
- دائرهالمعارف یا فرهنگ دانش و هنر شامل: اطلاعات عمومی. چاپ ششم، تهران: سازمان انتشارات اشرفی، مرداد ۱۳۵۲.
- «آشنایی با مکاتب هنری». بایگانیشده از اصلی در ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۸. دریافتشده در ۱۱ اکتبر ۲۰۰۸.
- مهدی رزاقی. «کلاسیسم».[پیوند مرده]
- ویکیپدیای فرانسوی، بازدید تاریخ ۲۰ اکتبر ۲۰۰۸
-
همکاری
ابزارها
در دیگر پروژهها
نسخهبرداری
به زبانهای دیگر
- رئالیسم (واقع باوری)
-
واقعگرایی
واقعگرایی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
- واقعگرایی (فلسفه)
-
واقعگرایی فلسفی
(تغییرمسیر از واقعگرایی (فلسفه))واقعگرایی یا رئالیسم، یک مکتب فلسفی است که ادّعا دارد بین علم و معلوم، قابلیت تطابق، وجود دارد؛ یعنی علم میتواند جهان را همانگونه که واقعاً هست، توصیف کند.
واقعگرایی متضمن مفهوم صدق (یا حقیقت) یا کذب است. هدف علم نزد واقعگرایان توصیف صادق و درست چگونگی واقعیت جهان است. چنانچه گزارهای که به آن علم داریم، در عالم خارج از ذهن نیز برقرار باشد، علم ما از معلوم درست و صادق است. در غیر این صورت علم ما نادرست و کاذب است.
واقعگرایان معتقدند جهان مستقل از فهم انسان وجود دارد و فهم انسان میتواند کاشف پارهای از امور در عالم خارج باشد. گزارههای درست امری از جهان واقع را چنانکه هست، توصیف میکنند. واقعگرایان معتقدند نظریه میتواند صادق باشد حتی اگر کسی به آن اعتقاد نداشته باشد.
نظریه تناظر صدق
یک گزاره صادق است اگر و تنها اگر امور آنگونه باشد، که در این گزاره بیان شدهاست.
البته رئالیستها مخالف کارکرد ابزاری دانش کاذب نیستند. یعنی ممکن است دو چیز که یکی درست و دیگری نادرست است، امور را به گونه یکسانی وصف کنند. در این صورت عالم میتواند امر نادرست را فرض کند و از آن بمثابه امر درست بهره برد. همچنانکه بطلمیوسیها زمین را مرکز عالم فرض میکردند و خورشیدگرفتگی و ماه گرفتگی را به درستی پیشبینی میکردند. زیرا برای این پیشبینی فرقی نمیکند خورشید به دور زمین بگردد یا برعکس زمین به دور خورشید بگردد؛ ولی در عین حالواقع گرایان، ابزارانگار نیستند.
منابع
- ۱- طباطبایی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با شرح مرتضی مطهری
- ۲- چالمرز، آلن، چیستی علم: درآمدی بر مکاتب علمشناسی فلسفی، تهران:سمت، چاپ سوم:۱۳۸۱
- واقعگرایی (ادبیات)
-
واقعگرایی (ادبیات)
واقعگرایی ادبی یا رئالیسم ادبی (انگلیسی: Literary realism) بخشی از جنبش هنر رئالیستی بود که میانههای قرن نوزدهم با سردمداری نویسندگانی همچون استاندال و پوشکین در ادبیات فرانسه و روسیه شکل گرفت و تا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ادامه یافت.
واقعگرایی اساساً واکنشی به ایدهآلیسم و رمانتیسم است و نویسندگان منتسب به این سبک میکوشند چیزها را آنچنانکه هستند بیان کنند و توصیفات رمانتیک، اغراقشده یا صناعتگونه در آثارشان کمتر دیده میشود.
ناتورالیسم و واقعگرایی سوسیالیستی از زیرشاخههای این سبک بهشمار میآیند.
جستارهای وابسته
منابع
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Literary realism». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۸ فوریه ۲۰۱۶.
پیوند به بیرون
- واقعگرایی (هنر)
-
واقعگرایی (هنر)
واقعگرایی یا رئالیسم در هنرهای تصویری و ادبیات، نمایش چیزها به شکلی است که در زندگی روزانه هستند، بدون هرگونه آرایش یا تعبیر افزون. این واژه همچنین برای شرح کارهای هنری که برای آشکار کردن راستی، چیزهایی چون زشتی و پستی را تأیید کردهاند نیز به کار میرود.
رئالیسم همچنین اشاره به جنبش فرهنگی میانه قرن ۱۹ دارد که از فرانسه ریشه گرفت و گونهٔ هنری سرشناس تا اواخر قرن ۱۹ بود. با آشنایی با عکاسی، این منبع جدید دیداری شور ساخت چیزهایی که همچون واقعیت بودند را در مردم زنده کرد و این جنبش هنری شکوفا شد. رئالیسم به شدت با رومانتیسیسم مخالف بود.محتویات
ادبیات
به عنوان مکتب ادبی، نخست در اواخر قرن هجده و اوایل سده ۱۹ (میلادی) فرانسه به میان آمد و پایهگذاران واقعی آن نویسندگان مشهوری نبودند که ما امروز میشناسیم بلکه آنان نویسندگان متوسطی بودند که اکنون شهرت چندانی ندارند.
شانفلوری، مورژه و دورانتی، از آن جمله هستند و همین نویسندگان بودند که در رشد و پیشرفت نهضت ادبی عصر خودشان (قرن نوزده) تأثیر زیادی داشتند.
بزرگترین نویسنده رئالیست در این دوره گوستاو فلوبر است و شاهکارش رمان معروف مادام بوواری است. به نظر فلوبر، رماننویس بیش از هر چیز دیگر هنرمندی است که هدف او آفریدن اثری کامل است. اما این کمال به دست نخواهد آمد مگر اینکه نویسنده عکس العملهای درونی و هیجانهای شخصی را از اثر خود جدا کند. از این رو رماننویس باید اثر غیرشخصی به وجود بیاورد، آنان که هیجانهای خود را در آثارشان وارد میکنند، شایسته نام هنرمند واقعی نیستند، فلوبر به شدت از اینگونه نویسندگان متنفر بود.
واقع باوری
واقع باوری عبارتست از مشاهده دقیق واقعیتهای زندگی، تشخیص درست علل و عوامل آنها و بیان و تشریح و تجسم آنها است. واقع باوری برخلاف رمانتیسم مکتبی برونی یعنی اُبژکتیو است و نویسنده رئالیست هنگام آفریدن اثر بیشتر تماشاگر است و افکار و احساسهای خود را در جریان داستان آشکار نمیسازد، البته باید توجه داشت که در رمان رئالیستی نویسنده برای گریز از ابتذال و شرح و بسط بیمورد محیط و اجتماع را هرطور که شایسته میداند تشریح میکند یعنی در رمان رئالیستی توصیف برای توصیف یا تشریح برای تشریح مورد بحث نیست.
نویسندگان و آثار برتر
بالزاک با نوشتن دوره آثار خود تحت عنوان کمدی انسانی پیشوای مسلم نویسندگان رئالیست شد.
گوستاو فلوبر، چارلز دیکنز، هزی جیمس، لئون تالستوی، داستایِفسکی، ماکسیم گورکی، ازجمله نویسندگان طراز اول مکتب رئالیسم میباشند.
بابا گوریو، اوژنی گرانده، آرزوهای بزرگ، رستاخیز، جنگ و صلح نیز از آثار مشهور این مکتب بهشمار میروند.
طبیعتگرایی
طبیعتگرایی یا ناتورالیسم اصطلاحی است در تاریخ هنر و نقد هنری برای توصیف سنخی از هنر که در آن طبیعت بدانگونه که به نظر میآید، بازنمایی میشود. در این تعریف -که بیشتر از جنبهٔ صوری اعتبار دارد- طبیعتگرایی مفهومی متضاد با چکیدهنگاری است. اگر هنر کلاسیک یونان را جلوهٔ کامل طبیعتگرایی تلقی میکنند و هنر رنسانس ایتالیایی را تجدید حیات آن میدانند، بر اساس چنین استدلالی است که در هنرهای نامبرده، اثر هنری همانند آیینهای، زیبایی طبیعی را بازمیتابانَد. در این معنا، طبیعتگرایی با آرمانگرایی تناقصی ندارد؛ حال آنکه، مفهوم ناتورالیسم به لحاظ فلسفی، و چون یک روش هنری، خلاف این است.
اصطلاح (زیباییشناسی طبیعتگرایانه) به نظریهای فلسفی مربوط میشود که از اثباتگرایی سدهٔ نوزدهم ناشی شده و در نظریهٔ ادبیِ زولا، نویسندهٔ فرانسوی، به اوج رسیدهاست. در این نوع زیباییشناسی، روشهای علمیِ مشاهدهٔ واقعیت به کار گرفته شد.
ناتورالیستهای نیمهٔ دوم سدهٔ نوزدهم بر طبق برنامهای مشخص و با نوعی بیطرفی و فاصلهگزینی، رونگاشتی از جهان و زندگی پیرامون خود ارائه میکردند، و غالباً از پرورش دنیای خیال، از باور به آنچه ملموس و محسوس نیست، از کاویدن معنای نهفته در چیزها، از تقلیل جنبههای ناخوشایند و پیشپاافتادهٔ پسرونده و خشن زندگی امتناع میجستند. این نگرشی متضاد با آرمانگرایی، و واکنشی در برابر رمانتیسم بود. اصطلاح ناتورالیسم، بهمثابهٔ مکتبی خاص در نقاشی، نخستین بار توسط بلوری دربارهٔ پیروان کاراواجو به کار برده شد. به زعم او، اینان به تقلید وفادارانه از طبیعت (خواه زشت، خواه زیبا) میپرداختند. همچنین، کاستانیاری، منتقد فرانسوی، اصطلاح ناتورالیسم را جایگزین اصطلاح رئالیسم کرد تا بر عینیگرایی و پژواکهای فعالیت علوم طبیعی تأکید بیشتری بگذارد. کاربرد اختیاری این دو اصطلاح باعث عدم صراحت معانی آنها شد.[۱]
ویژگی
در این شیوه، زیباییشناسی بر اساس روشهای علمی و مشاهده واقعیت شکل میگیرد.
- توجه به طبیعت مهمترین اصل در نقاشی این سبک است.
- تأثیرات علوم طبیعی در روشهای هنری دیده میشود.
- واقعگرایی همراه با خوشایندی طبیعت همراه است.
- تفاوت آن با رئالیسم در نشان دادن احساسات زیبا نسبت به طبیعت است.[۲]
نقاشان ناتورالیسم
ایوان شیشکین (نقاش روسی)
- آثارش را در سبک رئالیسم و ناتورالیسم خلق کرد.
- همت خود را صرف بازنمایی زیبایی و شکوه طبیعت کشورش کرد.
والنتین سرف (نقاش روسی)
- از شاگردان رپین بود.
- منظره پرداز و چهره پرداز واقع گرایی را تجربه کرد.
- از سنت رئالیسم فراتر رفت.
- در چهرههایش سعی داشت تا شخصیت فردی و ویژگی روانشناختی مدل را نشان دهد.[۳]
نگارخانه
جستارهای وابسته
منابع
- رویین پاکباز، دائرةالمعارف هنر، ص۵۷۰.
- رضا عباسی، درک عمومی هنر، ص۱۸۸.
-
- رضا عباسی، درک عمومی هنر، ص۱۸۸.
- بخش پیشگفتار برگردان از مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Realism (arts)». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۲۹ فوریه ۲۰۰۸.
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ واقعگرایی (هنر) موجود است. - واقعگرایی (روابط بینالملل)
جستارهای وابسته
- واقعگرایی سوسیالیستی
-
واقعگرایی سوسیالیستی
واقعگرایی سوسیالیستی یا رئالیسم سوسیالیستی (به انگلیسی: Socialist Realism) سبکی هنری است که در دوره حکومت شوروی در روسیه و سپس در دیگر کشورهای کمونیستی پدید آمد.
پاگیری رئالیسم سوسیالیستی را با جریان شکلگیری انقلابهای کارگری و ایجاد حکومتهای سوسیالیستی همزمان میدانند. به عنوان نمونه بارز اطلاق این اصطلاح به به جریان ادبی بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه است. رئالیسم سوسیالیستی ریشههای خود را در رئالیسم جستجو میکند و با اصالت دادن به روایت واقعیت مرکزیت توجه خود را به زندگی مردمان فرودست، بیان مشکلات طبقاتی و بعضاً روند مبارزات و انقلابها معطوف میکند. بنیان این مکتب بر تأکید بر کار است. کتابهای ولگا به خزر میریزد اثر پیلنیاک و دُن آرام اثر شولوخف در این مکتب نوشته شدهاند.
نظریه واقعگرایی سویالیستی در سینما
رئالیسم سوسیالیستی رویکرد زیباییشناختهای بود که در سال ۱۹۳۴ توسط کنگره نویسندگان شوروی طرح شد. ژدانف، از مقامات فرهنگی شوروی، موضوع را چنین تشریح میکند:
رفیق استالین از نویسندگان ما به عنوان مهندسان روح انسانها نام برده است. معنای این حرف چیست؟ این عنوان چه وظایفی را برعهده ما مینهد؟ در وهله نخست این حرف بدان معناست که باید زندگی را شناخت تا بتوان آن را به درستی در آثار هنری به تصویر کشید؛ واقعیت را نه به شیوهای مرده و مدرسی، نه صرفا به مثابه «واقعیت عینی» بلکه در تکامل انقلابیاش میباید ترسم کرد.[۱]
نگارخانه
منابع
- دیوید بوردول-کریستین تامسون.تاریخ سینما.ترجمه روبرت صافاریان.ص۳۳۹.
- بوریس ساچکوف (۱۳۶۲)، تاریخ رئالیسم، ترجمهٔ محمّدتقی فرامرزی، تندر
- واقعگرایی اجتماعی
-
واقعگرایی اجتماعی
واقعگرایی اجتماعی، جنبشی بینالمللی است که به آثار نقاشان، چاپگران، عکاسان، نویسندگان و فیلمسازانی اشاره دارد که توجهات را به شرایط زندگی روزمرهٔ طبقهٔ کارگر و فقیر جلب میکنند. واقعگرایان اجتماعی از ساختارهای اجتماعی که این شرایط را به وجود آوردهاند انتقاد میکنند. مشخصات این جنبش از کشوری به کشور دیگر متفاوت است اما همیشه در آنها شاهد بکارگیری شکلی از واقعگرایی توصیفی یا انتقادی هستیم.[۱]
واقعگرایی اجتماعی را نباید با واقعگرایی سوسیالیستی اشتباه گرفت. واقعگرایی سوسیالیستی شکل رسمی هنر شوروی بود که توسط جوزف استالین در سال ۱۹۳۴ به ثبت رسید و بعدها توسط احزاب کمونیست سراسر دنیا مورد اقتباس قرار گرفت.[۱]
پانویس
- Todd, James G. “Social Realism”. Retrieved 15 April 2019.
این یک مقالهٔ خرد پیرامون هنر است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. - واقعگرایی جادویی
-
واقعگرایی جادویی
رئالیسم جادویی (به انگلیسی: magic realism) یکی از شاخههای واقعگرایی (رئالیسم) در مکاتب ادبی است که در آن ساختارهای واقعیت دگرگون میشوند و دنیایی واقعی اما با روابط علت و معلولی خاص خود آفریده میشود؛ درواقع، رئالیسم جادویی، ترکیبی از واقعیت، افسانه و تاریخ است.
در داستانهایی که به سبک واقعگرایی جادویی نوشته شدهاند، همه چیز عادی است اما یک عنصر جادویی و غیرطبیعی در آنها وجود دارد.
پس از فروپاشی مکتب رمانتیسم مکتب رئالیسم به وجود آمد. این مکتب موضوع کار خود را در جامعه معاصر مییافت؛ بنابراین، چنین ادبیاتی نمیتوانست مانند رمانتیسم فردی و اشرافی باشد. رئالیسم مکتبی عینی و غیرشخصی است و قهرمانان رمانهای رئالیستی نه افرادی غیرعادی بلکه از مردم عادی هستند. رئالیسم خود به چهار نوع تقسیم میشود:
- رئالیسم ابتدایی.
- رئالیسم سوسیالیستی.
- واقعگرایی انتقادی.
- رئالیسم جادویی.
جیمز فریزر و سلمان رشدی در انگلستان، لوی استروس در فرانسه، میگل آنخل استوریاس در گواتمالا، گابریل گارسیا مارکز در کلمبیا، کارلوس فوئنتس در مکزیک، آلخو کارپانتیه در کوبا، غلامحسین ساعدی و رضا براهنی در ایران، یاشار کمال و لطیفه تکین در ترکیه، آرتور کازاک و الیزابت لانگاسر در آلمان و بختیار علی در ادبیات کردی[۱]؛ از مشهورترین نویسندگان و شاعران سبک رئالیسم جادویی هستند. داستان آئورا اثر فوئنتس در این سبک نوشته شدهاست. اما پایهگذار این سبک خوان رولفو است که با نوشتن رمان پدرو پارامو رئالیسم جادویی را بنیاد نهاد و گابریل گارسیا مارکز در کتاب صدسال تنهایی این مکتب را به اوج خود رساند.
پانویس
منابع
- پیر هاترید (۱۳۸۵)، مکتبهای ادبی، ترجمهٔ رضا سیدحسینی، تهران: جهانگیر، ص. ۴۹۵
- دیمان گرانت (۱۳۵۷)، رئالیسم، ترجمهٔ حسن افشار، مرکز
- واقعگرایی تهاجمی
-
واقعگرایی تهاجمی
نظریه روابط بینالملل - واقعگرایی کلاسیک
- نوواقعگرایی (واقعگرایی ساختاری)
- واقعگرایی تهاجمی
- واقعگرایی تدافعی
- واقعگرایی نوکلاسیک
- واقعگرایی لیبرال (‘مکتب انگلیسی’)
- رویکردهای دیگر
- طبقه بندی ها
درگاه سیاست نوواقعگرایی تهاجمی یا رئالیسم تهاجمی یک نظریه ساختاری و بخشی از مکتب نوواقع گرایی میباشد که برای نخستین بار توسط جان مرشایمر مطرح شد. این نظریه نیز با توجه به مبنای واقعگرایی خود مدعیست که آشوبزده بودن نظام جهانی باعث رفتار تهاجمی دولتها در سیاست بینالملل است. این نظریه اساساً با نظریه واقعگرایی دفاعی که توسط کنت والتز بیان شده در تضاد است. این نظریه با اینکه به درک و مطالعه روابط بینالملل کمک میکند اما هدف برخی انتقادها نیز قرار گرفتهاست.
منابع
مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Offensive realism». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۳۰ مهر ۱۳۹۳.
- واقعگرایی تدافعی
- طبیعتگرایی
-
طبیعتگرایی
معنای طبیعتگرایی را در ویکیواژه، واژهنامهٔ آزاد، ببینید. طبیعتگرایی میتواند به معناهای زیر به کار رود:
در هنر
- طبیعتگرایی (هنر)، سبکی در نقاشی و هنرهای تجسمی
- طبیعتگرایی (ادبیات)، یک سبک ادبی
در فلسفه و علم
- طبیعتگرایی (فلسفه)، گونهای طبیعتگرایی بر این پایه که علم بایستی بدون رجوع به عوامل فراطبیعی انجام گیرد
- طبیعتگرایی متافیزیکی، گونهای طبیعتگرایی بر این پایه که جهان فقط شامل اشیایی است که میتوانند با علوم طبیعی مطالعه شوند
- طبیعتگرایی دینی، آداب، رسوم، عقاید و نهادهای دینی که خالی از باورهای فراطبیعی هستند
- طبیعتگرایی انسانگرا، به استدلال علمی به عنوان پایهای برای رفتار انسانی تاًکید میکند
جستارهای وابسته
این صفحهٔ ابهامزدایی مقالههای مرتبط با عنوان همین صفحه، طبیعتگرایی را فهرست میکند.
اگر یک پیوند داخلی شما را به اینجا هدایت کردهاست، در صورت تمایل آن پیوند را برای اشارهٔ مستقیم به مقالهٔ مورد نظر تغییر دهید.
این صفحهٔ ابهامزدایی مقالههای مرتبط با عنوان همین صفحه، واقعگرایی را فهرست میکند.
اگر یک پیوند داخلی شما را به اینجا هدایت کردهاست، در صورت تمایل آن پیوند را برای اشارهٔ مستقیم به مقالهٔ مورد نظر تغییر دهید. - رئالیسم ابتدایی
-
رئالیسم ابتدایی
محتویات
مقدّمه
رئالیسم از واژهٔ رئال (Real) به معنای واقعی برگرفته شدهاست که این واژه از ریشه res به معنی «چیز» است و بر ساختهای از آن را به صورت شزیسم یا چیزگرایی (chosism,thing-ism) به کار بردهاند. این مکتب در قرن نوزدهم پا به عرصهٔ ظهور نهاد. اساس رئالیسم بر واقع گرایی است و موضوع آن در جامعهٔ معاصر ساخته میشد. عوامل ظهور این مکتب عبارتند از:
- نویسندگان و هنرمندان نه چندان مشهور که در محلهٔ لاتین پاریس میزیستند و رمانتیکها را مسخره میکردند.
- نقّاشان مکتب باربیزون که سنّتهای کلاسیک و ایتالیایی را که در آن زمان مرسوم بود، منسوخ میشمردند و خواهان مشاهدهٔ مستقیم طبیعت بودند و در برابر واقعیتگریزی رمانتیکها واکنش نشان میدادند.
رئالیسم ابتدایی
این نوع از رئالیسم بیشتر با کارهای بالزاک آغاز میشود. رئالیسم ابتدایی خود را متعهّد به بازآفرینی دقیق و کامل و صادقانهٔ محیط اجتماعی و جهان معاصر میبیند اما این بازآفرینی بسیار ساده است و الگویی ارائه نمیشود علاوه بر این، رئالیسم ابتدایی نسبت به آینده بدبین است و امیدی به آن ندارد.
از آثاری که در این مکتب نوشته شدهاند میتوان به جنگ و صلح اثر تولستوی، جنایت و مکافات و برادران کارامازوف اثر داستایوسکی اشاره کرد. داستان کوتاه شنل، نوشتهٔ گوگول نیز نمونهٔ خوبی برای رئالیسم ابتدایی است.
پانویس
۱. گرانت، دیمیان، رئالیسم، تهران، مرکز، ۱۳۷۵، ص ۵۶
منابع
- عبدالحسین فرزاد (۱۳۸۶)، تاریخ ادبیّات ایران و جهان ۱، کتابهای درسی، ص. ۲۰۴
- دیمان گرانت (۱۳۵۷)، رئالیسم، ترجمهٔ حسن افشار، مرکز
- رئالیسم جادویی
-
واقعگرایی جادویی
(تغییرمسیر از رئالیسم جادویی)رئالیسم جادویی (به انگلیسی: magic realism) یکی از شاخههای واقعگرایی (رئالیسم) در مکاتب ادبی است که در آن ساختارهای واقعیت دگرگون میشوند و دنیایی واقعی اما با روابط علت و معلولی خاص خود آفریده میشود؛ درواقع، رئالیسم جادویی، ترکیبی از واقعیت، افسانه و تاریخ است.
در داستانهایی که به سبک واقعگرایی جادویی نوشته شدهاند، همه چیز عادی است اما یک عنصر جادویی و غیرطبیعی در آنها وجود دارد.
پس از فروپاشی مکتب رمانتیسم مکتب رئالیسم به وجود آمد. این مکتب موضوع کار خود را در جامعه معاصر مییافت؛ بنابراین، چنین ادبیاتی نمیتوانست مانند رمانتیسم فردی و اشرافی باشد. رئالیسم مکتبی عینی و غیرشخصی است و قهرمانان رمانهای رئالیستی نه افرادی غیرعادی بلکه از مردم عادی هستند. رئالیسم خود به چهار نوع تقسیم میشود:
- رئالیسم ابتدایی.
- رئالیسم سوسیالیستی.
- واقعگرایی انتقادی.
- رئالیسم جادویی.
جیمز فریزر و سلمان رشدی در انگلستان، لوی استروس در فرانسه، میگل آنخل استوریاس در گواتمالا، گابریل گارسیا مارکز در کلمبیا، کارلوس فوئنتس در مکزیک، آلخو کارپانتیه در کوبا، غلامحسین ساعدی و رضا براهنی در ایران، یاشار کمال و لطیفه تکین در ترکیه، آرتور کازاک و الیزابت لانگاسر در آلمان و بختیار علی در ادبیات کردی[۱]؛ از مشهورترین نویسندگان و شاعران سبک رئالیسم جادویی هستند. داستان آئورا اثر فوئنتس در این سبک نوشته شدهاست. اما پایهگذار این سبک خوان رولفو است که با نوشتن رمان پدرو پارامو رئالیسم جادویی را بنیاد نهاد و گابریل گارسیا مارکز در کتاب صدسال تنهایی این مکتب را به اوج خود رساند.
پانویس
منابع
- پیر هاترید (۱۳۸۵)، مکتبهای ادبی، ترجمهٔ رضا سیدحسینی، تهران: جهانگیر، ص. ۴۹۵
- دیمان گرانت (۱۳۵۷)، رئالیسم، ترجمهٔ حسن افشار، مرکز
- رئالیسم سوسیالیستی
- ناتورالیسم (طبیعت گرایی)
- دادائیسم
- نمادگرایی جادویی
- سوررئالیسم
- کوبیسم (حجم گری)
- پارناس (هنر برای هنر)
- سمبلیسم
-
نمادگرایی
نَمادگرایی یا سَمبولیسم یکی از مکاتب ادبی و هنری است. این مکتب در پایان سده نوزدهم به وجود آمد. شارل بودلر پیشگام این راه شد. در میان کسانی که از بودلر الهام گرفتند و با اثرهای خود زمینه را برای پیدایش نمادگرایی آماده ساختند پل ورلن، آرتور رمبو و استفان مالارمه از همه مشهورتر هستند. باید توجه داشت که هرکدام از آنها سبک ویژهای داشتند.
محتویات
مقدمه
نمادگرایی پیش از آن که یک مکتب به حساب بیاید، یک مفهوم یا فلسفه است. بشر از ابتدای شکلگیری تمدنها و آغاز شاعری تمایل داشته حرفهایش را در قالب نمادها و نشانهها به زبان آورد و اشیای دور و برش را تجسم مفاهیمی عمیقتر از آنچه به چشم میآید، نشان دهد. همانطور که مصریان باستان گلهای اسیریس را نماد مرگ میدانستند، هندیان گل نیلوفر را نشانه تاج خداوند مینامیدند، بابلیها مار را نماد جاودانگی به حساب میآوردند و خورشید را نشانه بخشندگی و زندگی. اما به هرحال سمبولیسم یک مکتب فکری هم هست. در اواخر قرن نوزدهم شاعران فرانسوی که از زبان خشک نویسندگان واقعگرا به ستوه آمده بودند، مکتب نمادگرایی را بنیان نهادند. آنها عقیده داشتند: اثر هنری باید تا حد ممکن از بیان مستقیم مفاهیم فرار کند و به نمادها و نشانهها پناه آورد. نمادها و نشانهها، خواننده را در کشف راز و رمزهای اثر به تحرک درمیآورد و او را از قالب یک شاگرد حرف گوش کن بیرون میآورد.
نمادگرایی ادبی
این مکتب در اواخر قرن نوزدهم به وجود آمد. شارل بودلر پایهگذار این مکتب بود. در میان کسانی که از بودلر الهام گرفتند و با آثار خود زمینه را برای پیدایش نمادگرایی آماده ساختند پل ورلن، آرتور رمبو و استفان مالارمه از همه مشهورتر هستند. باید توجه داشت که هرکدام از آنها سبک ویژهای داشتند.
در میان نویسندگان جوزف کنراد و جیمز جویس به دلیل نمادپردازی در آثارشان شهرت خاصی دارند. مثلاً جیمز جویس در کتاب «چهره مرد هنرمند در جوانی» پسرکی عینکی را به تصویر میکشد که مدام مطیع پدر و مادر و نظام کلیسایی و معلمان مدرسه اش است. او به خاطر عینکی که به چشم میزند با بچهها فوتبال بازی نمیکند. اما یک روز این عینک بهطور اتفاقی میشکند و پسرک با کمال تعجب متوجه میشود که بینایی اش هیچ نقصی ندارد و بدون عینک هم میتواند دنیای اطرافش را ببیند. منتقدان آثار جویس، عینک را نماد نگاه بسته و فیلتر شده یا همه باورهای کوری میدانند که چشم عقل ما را پوشاندهاند.
رمز گرایی، نمود عصیان هنرمندان در برابر مکاتب واقع گرایی و وصف گرایی بود. رمزگرایان بر فلسفه بدبینانه شوپنهاور و ایدهآلیستهای معنی گرا تکیه داشتند. آنان دیگر بار شعر را بر اریکه قدرت و افتخار نشاندند. بودلر، پایهگذار این مکتب، معتقد بود: «دنیا جنگلی است سرشار از اشارات. حقیقت از چشم مردم عادی پنهان است و فقط شاعر میتواند به رمز و راز این اشارات پی ببرد.» برخی از شاعران این مکتب، در این رمزآلودگی غرق شدند و گاه اندیشههای مبهم و غیراخلاقی را رواج دادند. این جریان بر آثار هنری ایران در قرن حاضر تأثیری به سزا نهاد.
شارل بودلر، موریس مترلینک، آلدینگتن، لارنس، هاکسلی، آرتور رمبو از بزرگان این مکتب هستند.
سفر و شعر رؤیای پاریسی آثار بودلر، نژادپرست از آرتور رمبو، شاهدخت مالن از موریس مترلینک نمونههایی از آثار سمبولیسم میباشند.
نمادگرایی در دیگر علوم
در روانشناسی زیگموند فروید از نمادگرایی بیشترین استفاده را کرد. فروید معتقد بود همه خوابهایی که ما میبینیم، با نمادشناسی قابل تفسیرند و با شناسایی نمادهای خواب میتوان به ذهنیت آدمها پی برد. در روانشناسی فروید، خوابها زبان تصویری روحها هستند.
هیچکاک در فیلم «طلسم شده» خود مسئله نمادگرایی فروید را به طرز جالبی به تصویر میکشد. در این فیلم گری گوری پک نقش یک بیمار روانی را بازی میکند که خود را قاتل میانگارد، اما در نهایت دکتر او با تفسیر کابوسهای او ماجرای قتل را حل میکند. گری گوری پک در کابوسهایش مردی را میبیند که روی پشت بامی ایستاده و چرخ یک کالسکه را در دست گرفته. در این خواب پشت بام نماد کوه و چرخ کالسکه نماد هفت تیر است.
در نقاشی نمادگرا میتوان به آثار گوگن اشاره کرد. نقاشان سمبولیسم معتقد بودند نقاش نباید صرفاً آنچه را که با چشم میبیند، روی صفحه پیاده کند، بلکه باید جهان را در ذهن خود حلاجی کند و در نهایت برداشتهای شخصی خود را به تصویر بکشد. (از این جهت نقاشان سمبولیست به اکسپرسیونیسم بسیار نزدیک میشوند).
نمادگرایی اساساً با دنیای شاعرانی نظیر مالارمه و آرتور رمبو آغاز شد. در شعرهای سمبولیک نمادها عاطفی تر میشوند و شعر با موسیقی و تصویر درهم میآمیزد. از این جهت شاعران سمبولیست جاده را برای موسیقی نمادین هموار کردند. در موسیقی کلاسیک دبوسی را پدر سمبولیسم (و اکسپرسیونیسم) میدانند. دبوسی، موسیقی را از قید و بندهای هارمونی نجات داد و گفت شنونده یک قطعه موسیقی باید هنگام شنیدن یک قطعه به یک تصویر برسد و این نوازنده است که باید با بالا و پایین بردن ضرباهنگ موسیقی، این تصویر را در ذهن مخاطب تثبیت کند. پیش از دبوسی، موسیقی رمانتیک صرفاً برای رقص یا تعریف داستانهای نمایشی کاربرد داشت، اما دبوسی نشان داد موسیقی خود میتواند به تنهایی تصویر باشد.
اصول نمادگرایی
از نظر فکر، نمادگرایی بیشتر تحت تأثیر فلسفه ایدهآلیسم بود که از متافیزیک الهام میگرفت و در حوالی سال ۱۸۸۰ در فرانسه باز رونق مییافت، همچنین بدبینی شوپنهاور نیز تأثیر زیادی در شاعران سمبولیست کرده بود.
خلاصه اصول نمادگرایان به شرح زیر است:
- حالت اندوهبار و آنچه را که از طبیعت موجد یأس و نومیدی و ترس است بیان میکنند.
- به سمبلها و اشکال و آهنگهایی که احساسها، نه عقل و منطق آن را پذیرفتهاست توجه دارند.
- آثاری که آنها به وجود آوردهاند برای هر خواننده به نسبت میزان ادراک و وضع روحیش مفهوم است، یعنی هرکس نوعی آنها را در مییابد و میفهمد.
- آنان تا حد امکان از واقعیت عینی دور شده و به واقعیت ذهنی پرداختهاند.
- چون انسان دستخوش نیروهای ناشناسی است که سرنوشت آنان را تعیین میکند از این رو حالت وحشتآور این نیروها را در میان نوعی رؤیا و افسانه بیان میکنند.
- میکوشند حالتهای غیرعادی روانی و معرفتهای نابه هنگامی را که در ضمیر انسان پیدا میشود و حالتهای مربوط به نیروهای مغناطیسی را در آثارشان بیان کنند.
- به یاری احساس و تخیل حالتهای روحی را در میان آزادی کامل با موسیقی کلمهها، و با آهنگ و رنگ و هیجان تصویر میکنند.
شارل بودلر، موریس مترلینک، آلدینگتن، لارنس، هاکسلی، آرتور رمبو از بزرگان این مکتب هستند.
سفر و شعر رؤیای پاریسی آثار بودلر، نژادپرست از آرتور رمبو، شاهدخت مالن از موریس مترلینک نمونههایی از آثار نمادگرایی میباشند.
جستارهای وابسته
منابع
پیوند به بیرون
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ نمادگرایی موجود است. همکاری
ابزارها
به زبانهای دیگر
- یگانهگرایی (اونانیمیسم)
-
یگانهانگاری
(تغییرمسیر از یگانهگرایی)یگانهانگاری یا یگانهگوهرانگاری یا مونیسم (Monism) یک دیدگاه فلسفی است که میگوید همه چیز موجود در جهان هستی سرانجام از یک جوهر سرشته شدهاست و همه پدیدهها تنها نمودهایی از یک جوهر واحد هستند. یکی از بزرگترین اشاعهگران یگانهانگاری باروخ اسپینوزا بود. لازم به توضیح است که «مونیسم» با «مونادیسم» لایبنیتز تفاوت دارد. یگانهانگاری را میتوان بر دو قسم دانست: مادهگرایی و ایدهآلیسم[۱]
اسپینوزا بر این باور بود که تنها یک جوهر وجود دارد و آن هم «خدا» است. جهان روانی و مادی از منظر او؛ جوهراً با هم تفاوتی ندارند بلکه آنها وجوه مختلف جوهر یگانه یعنی خدا هستند. از دیدگاه اسپینوزا، دیگر تعاملی بین ذهن و جسم وجود ندارد، چون حالتهای مادی و روانی وجوه مختلف یک رویداد یگانه هستند.
جستارهای وابسته
- همهخدایی
-
همهخدایی
این نوشتار کامل نیست. این مقاله دقیق، کامل و صحیح ترجمه نشدهاست. لطفاً این ترجمه را با توجه به نسخهٔ اصلی اصلاح کنید و سپس این الگو را از بالای صفحه بردارید. خدا همهخدایی، هستی الهی یا پانتئیسم (به انگلیسی: Pantheism) گونهای فلسفی از بیدینی و نقد دین است. باور به این که خدا (یا الوهیت) و جهان هستی (یا طبیعت به عنوان کلّیّت همه چیز) یکیاند. بر اساس آن، خدای شخصیّتدار مانند الله و یَهُوَه و مانند آن که خالقی مستقل از طبیعت است، وجود خارجی ندارد. پس بر اساس آن مذاهب پدید آمده از اینها نیز عقایدی ناروا هستند. واژهٔ خدا مترادف نیست با قانونمندیِ حاکم بر امور جهان. بنا به این نظریه، خدا موجودی که جدا از این عالم باشد، است؛ کلّ نظام طبیعی است یا جنبهای از آن جلوه گر قدرتش است یا قوّه و قدرتی که در تمام جهان انتشار و نفوذ دارد، خداست. خدا همه جا هست و همه چیز است یا در همه چیز است. این شامل همه شر و همه خیر و مترادفاً همه زیبایی و همه نقصها و ضعف در جهان هستی میشود.[۱]
بدیهی است که همهخدایی شکلی از بیدینی است و ازین رو یک مذهب به حساب نمیآید. با این حساب، چون پانتئیستها لزوماً بیدین بوده و به خدای یکتای شخصی و انسانوار معتقد نیستند، برخی صاحبنظران و منتقدان دین همچون ریچارد داوکینز آن را شکلی ضعیف از بیخدایی/آتئیسم یا یک نوع آتئیسم مذهبی تلقی میکنند. پانتئیسم با همهدادارباوری و وحدت وجود در تضاد است؛ زیرا به مجموعه جهان هستی به عنوان یک خدای یکتای شخصیتدار نمینگرد.
به عبارتی پانتئیستها از کلمه خدا در معنای استعاری بهره میبرند، نه مذهبی. برای نمونه، هنگامی که آلبرت انیشتین از مشهورترین پانتئیستها میگوید: «آیا خدا قابل تغییر است» یا «میخواهم ذهن خدا را بخوانم» منظور از خدا قوانین فیزیک و طبیعت است. در کتاب پندار خدا، ریچارد داوکینز دربارهٔ کلمه پانتئیست چنین اظهار میکند: «پانتئیست کلمه جلازده شده آتئیست (بیخدا/خداناباور) است».
مفهوم همهخدایی به چند هزار سال پیش برمیگردد و حضور باورهای همهخدایی در برخی از ادیان شرقی ادامه دارد. در غرب، مفهوم همهخدایی به عنوان الٰهیّات و فلسفهای جداگانه بر اساس کارهای فیلسوف سدهٔ ۱۷، باروخ اسپینوزا،[۲] مشهورترین فیلسوف معتقد به این مکتب شناخته شد. کتاب اخلاق او در پاسخ به نظریهٔ دوگانهگرایی معروف دکارت بود که جسم و روح دو وجود جدا هستند.[۳] اسپینوزا نظر یگانهانگاری را داشت که هر دو یکسان هستند، و یگانهانگاری یک بخش اساسی از فلسفهٔ اوست. او متّهم است به اینکه، از کلام خدا، برای توصیف وحدت همه چیز استفاده کردهاست.[۳]
همهخداانگاری
همهخداانگاری یک نظر است که دنیا (یا جهان) و خدا (یا پروردگار) را مانند هم میداند. همهخداانگاران به یک خدای شخصی یا انسان انگارانه یا خالق معتقد نیستند. کلمه (pantheism) مشتق شده از کلمه یونانی (pan) به معنی «همه» و (theos) به معنی «خداوند». به معنای دقیق کلمه، به این نکته اشاره میکند که، خداوند در فرایند ارتباطی با جهان بهتر دیده میشود. اگر چه اختلافاتی در همهخداانگاری وجود دارد اما عمدهٔ عقیدهها دربارهٔ کل جهان و وحدتی که همه جا را فرا گرفته و طبیعت مقدس بنا شدهاست. در همهخداانگاری، خدا و جهان مانند هم هستند اما درخدا فراگیران خداوند محدود و دورتر یا بیرون از جهان قرار دارد.[۴]
تاریخ
اولین بار نویسنده ایرلندی جان تولاند در انگلستان در سال ۱۷۰۵م در کتابی به نام “بیان واقعی سوسینوس گرایی از همه خداانگاری ” به کار بردهاست. او عقایدش را در سال ۱۷۱۰ م در نامهای که به گوتفرید لایب نیتس نوشتهاست، اصلاح کردهاست و آن زمانی بودهاست که او از عقیده به خداهمه -انگاری برگشته و به جهان جاوید معتقد نبودهاست. به هرحال بسیاری از نویسندگان اولیه، مدارس فلسفه و مذاهب معتقد به خدای واحد، عقیدههایی دربارهٔ همهخداانگاران بیان کردهاند.
همهخداانگاری رواقیون با زنون از شهرهای کیتیون و کلومینانتن در امپراتوری فیلسوف مارسوس آرلیوس آغاز شد. در طول امپراتوری مسیحیت رم، فلسفه رواقی یکی از سه مکتب اصلی فلسفه بود که در راستای مکتبهای ایپوگرافی و نوافلاطونی بود. تائوئیسم اولیه از لاوستی و ژانونستسی آغاز شد و در برخی مواقع همه خداانگاری مورد توجه بود.
درکشورهای غربی همهخداانگاری در بین سالهای حاکمیت مسیحیت در میان قرنهای ۱۴ تا ۱۵ میلادی، وقتی که الحاد و سنت شکنی حاکم بود، مورد اند و اقرار گرفت.
اولین پیشرفت با جوردانو برونو (سوزاندن ۱۶۰۰شمع) آغازشد. انتشار کتاب اخلاقیات با رواج اسپینوزا در سال ۱۶۷۵(به عنوان) منبع اصلی همهخداانگاری حجت را تمام کرد. اگر چه اسپینوزا بشخصه از کلمه «همهخداانگاری» استفاده نکرده و برخی در مورد اینکه بیشترین تمرکز او روی همهخداانگاری بودهاست، بحث کردهاند.
جان تولاند نیز در کنار اسپینوزا و برونو مسائلی را انعکاس دادهاست. در سال ۱۷۲۰ میلادی او نوشتهاست همهخداانگاران شکلی از جشن گرفتن اجتماعی در جامعهای لاتینی است. مهمترین بحث همهخداانگاری در سال ۱۷۸۵ در آلمان بود. بحث همهخداانگاری میان منتقد فدریک جادوکسی و دوستش موسی مندلسون به انتشار آگاهانه همهخداانگاری در بسیاری افکار آلمانی در قرنهای ۱۸و ۱۹ میلادی کمک کرد.
قرن ۱۹ در قرن ۱۹ همهخداانگاری مورد نظر مذاهب، بسیاری از نویسندگان مهم، فیلسوفان و بسیاری از فعالان مثل ویلیام وردرزث و ساموئل کالریج از بریتانیا، کنوت هامسون از نروژ، یوهان گوتلیب فیخته، فردیش ویلهم یوزف اشلینگ، گئورگ ویلهم و فردیش هگل از آلمان، والت ویتمن و رالف والدو امرسون و هنری دیوبدثورو از آمریکا واقع شد.
به هر حال در طی ۲۰ قرن، همهخداانگاری اطلاعات تازهای به وسیله ایدئولوژیستهای مدنی مثل کمونیسم و فاشیسم به وسیله آشوبهای مخرب جنگهای جهانی دوم و اخیراً سنیگرایی فلسفی مثل اگزیستانسیالیسم و پست مدرن کسب کرد. پافشاری وحدتگراهای مشهور مثل نولست لاورنوس دانشمند، آلبرت انیشتن، یوت روبنسون جفرس، هنرمندان فرانک لویر، نویسنده و مورخ آرنولد توبنی مؤثر بودهاست.[۵]
جستارهای وابسته
پانویس
- The New Oxford Dictionary Of English. Oxford: Clarendon Press. 1998. pp. ۱۳۴۱. ISBN 0-19-861263-X.
- Picton, James Allanson (1905). Pantheism: its story and significance. Chicago: Archibald Constable & CO LTD. ISBN 978-1-4191-4008-2.
- Plumptre, Constance (1879). General sketch of the history of pantheism, Volume 2. London: Samuel Deacon and Co. pp. 3–5, 8, 29. ISBN 978-0-7661-5502-2.
- ترجمه از ویکیپدیای انگلیسی (توسط قلیچ لی).
-
منابع
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Pantheism». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۷ ژوئن ۲۰۱۲.
پیوند به بیرون
- Beliefs, History and Practice of Pantheism (pantheism.net)
- Stanford Encyclopedia of Philosophy entry (plato.stanford.edu)
- Pantheism در کرلی (بر پایهٔ دیموز)
- The Pantheist Index, pantheist-index.net
- An Introduction to Pantheism (wku.edu)
- Herbermann, Charles, ed. (1913). “Pantheism“. Catholic Encyclopedia. New York: Robert Appleton Company.
- World Pantheist Movement (pantheism.net)
- کتاب «هستی الهی، آئین ستایش گیتی»،Paul Harrison, Sajad Mohammadkhani
همکاری
ابزارها
در دیگر پروژهها
نسخهبرداری
به زبانهای دیگر
- دوگانهگرایی
- کارکردگرایی (فلسفه ذهن)
- کلنگری
- ایدئالیسم
- تکثرگرایی (فلسفه)
منابع
- Mind: A brief introduction. John R. Searle. Oxford University Press. 2004. ISBN 0-19-515734-6 ص۳۳
پیوند به بیرون
- جهانگرایی (کوسموپولیتیسم)
- وریسم (واقعگری محض)
- مردمیگری (پوپولیسم)
- آیندهگرایی (فوتوریسم)
- رمان نو (موج نو)
- اگزیستانسیالیسم (هستی گرایی، وجودگرایی)
- نهیلیسم (هیچ انگاری)
- ابزوردیسم
- پست مدرنیسم
- کرئاسیونیسم /آفرینش گرایی
- جنبش بیت
- ایماژیسم
- باروک
- آکمه ایسم
- اولتراییسم
منابع
- انوشه، حسن؛ فرهنگ نامهٔ ادبی فارسی (دانش نامه ادب فارسی)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات ۱۳۷۶، چاپ یکم، ص ۱۲۶۵.
- سید حسینی، رضا؛ مکتبهای ادبی، تهران، انتشارات نگاه، ۱۳۶۶، چاپ نهم، ص ۵۰.
- لغتنامه دهخدا، ذیل واژه مکتب.
- تسلیمی، علی، پژوهش های انتقادی-کاربردی در مکتب های ادبی، تهران، انتشارات آمه ۱۳۹۶